بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

دختر دوست داشتني ما

بازهم سلام

1392/11/1 15:34
نویسنده : مامانش
74 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشگلم

 اومدم بازهم از از شيرين زبونيهات بنويسم.جديدا ياد گرفتي وقتي از كاري سردر نمياري مي پرسي چي بود؟موقع گفتن اين جمله چشات رو مي بندي.خيلي ماماني شدي و وقتي ميريم بيرون همش بهم مي چسبي و اصلا بغل بابات نميري.

اگه كاري كنيم كه شما ما رو نبيني صدا مي كني و ميگي ماماني چي تا ميتني؟(ماماني چكار مي كني؟)

اصلا عسل دوست نداري و حالت بهم مي خوره.اما خداروشكر نارنگي خيلي دوست داري و اين يه مزيته.يه روزايي خوب غذا ميخوري و من كلي خوشحال ميشم اما يه روزايي نه اصلاً.

جديدا سعي مي كنم بهت آب ميوه خونگي بدم كه ميخوري خداروشكر.

از بيرون كه ميايم خونه سريع ميگي سلام ميگم به كي سلام دادي ميگي به عرعر ديده(ديگه)

دوست دارم يه عالمه عكس ازت بذارم.اما نميشه.

آخر هفته رفتيم برات يه پالتوي ناز قرمز با يه پانچوي سرخابي گرفتيم اما شال و كلاه و دستكش هنوز نگرفتيم(راستي يه جوراب شلواري قرمز مشكي هم گرفتيم ست پالتوت) ..وسط هفته ميريم بگيريم آخه اين هفته ميريم شمال و من و شما يه هفته مي ميونيم يعني دهه ي محرم اگه خدا بخواد اونجاييم البته متاسفانه تنها چون بابايي بعد مي ياد دنبالمون.

خيلي خيلي به خوابيدن روي تخت علاقه داري و متاسفانه ما خيلي نمي خوابيم چون تابستونا گرمه و زمستونا سرد.موقع خواب هي بهم ميگي قصه بگم برات.اگه يه جاييش رو نگم بهم يادآوري ميكني.تو راديوي ماشين يه دفه لالايي معروف رو شنيدي الان هي بايد برات اونو بخونم با همه ي حيوونايي كه تو بهم يادآوري مي كني مث اسبه،زنبوره و.....

خيلي حرفارو متوجه ميشي تا ۱۰ ميشماري البته ۸ معمولا يادت ميره.

بين رنگا آبي،قرمز و سبز رو ميشناسي.تو حموم با رنگ انگشتيت كلي چش چش دو ابو مي كشي.

خاطره ها خوب يادت مي مونه با دايي كه صحبت مي كردي يادت بود اون هفته سرماخورده بهش گفتي خوب سدي؟

جديدا وقتي بهت ميگم تنهام نذار مياي مي چسبي بهم ميگي ماماني دريه نتنيا(ماماني گريه نكني ها).اگه بخواي يه كار بد كني معمولا به خودت تذكر ميدي ولي كار بد رو هم انجام ميدي.مثلا ميگي باران كلاغه رو پرت نكنيا!!ولي بعد پرت مي كني.

يكي از مشكلات من باهات اينه كه نون نمي خوري و فقط بايد تريد كنم توي غذاهات.

دارم سعي مي كنم عادتت بدم به نون خوردن.

مامان جون يادت داده تو خونه جوراب بپوشي وقتي مي پوشي ميگي مامان جوني باران بواب پوشيدها.(جوراب)

فعلا از شيرين كاريات اينا يادمه بازم مي يام برات مي نويسم عشق من.١١/٨/٩٢

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)