بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

دختر دوست داشتني ما

باران و شب بیداری هاش!

1392/11/1 15:25
نویسنده : مامانش
60 بازدید
اشتراک گذاری

عسل مامان سلام

 

قربوت برم که اینقدر مامانی رو شبا بیدار میکنی یا آب می خوای یا جی جی.تازه وقتی هم بهت می گم بسه خودت با چشای بسته میگی بسه و میخوابی.

بالاخره ۴تا دندون جدیدت رو کامل درآوردی دو تا دندون نیشت هم در آستانه ی دراومدنن.با اون دو تا دندون نیشت تا الان ۹تا دندون داری.الهی فدای اون مرواریدات بشم من.امیدارم با دراومدن دندونات شبا راحت تر بخوای.البته دو-سه روزه یه کوچولو سرما خوردی و یکم آب ریزش داری اما می دونم از درد لثه هات شبا بد میخوابی.

اون هفته ۳ شنبه به خاطر اینکه پرستارت نمی تونست بیاد با هم اومدیم اداره و تو اولین بار تو صندلیت موقع رانندگیم نشستی و من کلی ذوق کردم.کلی تو اداره با همه دوست شدی بردمت موزه حیات وحش اداره و تو حسابی خوشحال بودی و با حیوونا عکس گرفتی.

از امروز ساعت کار جدیدمون یعنی ۷و نیم تا ۴ و ربع شروع شده و کلی مایه ی دردسر.دلم برات تنگ میشه تا ساعت ۴ مامانی قربونت برم.امیدوارم تو ساعت شروع کار تجدید نظر بشه.

دیروز بعدازظهر اصلا نخوابیدی و شب ساعت ۹و نیم با باباییت پنچر شدی.ولی بازم تا صبح خیلی اذیتم کردی.

یه چیز دیگه دو-سه هفته ست که صبحا می رم تو پارک اداره پیاده روی تو هم دعا کن لاغر شم و اونجوری که دلم می خواد لباس بپوشم.

دیگه باید بگم از کارای جدیدت خیییلی شیطون شدی و نمیذاری عصرها من و بابایی بخوابیم و تقریبا برای خودمون وقتی نمی مونه.همش با تو مشغولیم تازگی ها هی گوشی بابایی و من رو می کوبی زمین و بعد می گی گوشی شتست!!! و من خیلی عصبانی میشم.

خیلی سوال می کنی و خیلی حرف میزنی و می خوای از همه چیز سر در بیاری حتی گذاشتن و برداشن باطری عروسکات رو یاد گرفتی.

سلام رو کامل میگی و با زبون خودت به بابایی خسته نباشید میگی.

همه ی حرفهای مارو تکرار می کنی.داری بلد میشی خودت کامل غذات رو بخوری.الهی مامانی قربونت بشه.جمعه رفتیم برات دودست لباس تو خونه ای گرفتم اومدیم خونه به اصرار پوشیدی و نذاشتی دیگه درش بیارم.تا شنبه عصر که با کلی کلک از تنت درآوردیم آخه خیلی لباسش گرم بود.!٣١/٦/٩٢

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)