بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

دختر دوست داشتني ما

خسته م ماماني

1392/11/1 15:26
نویسنده : مامانش
68 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قربونت برم من.خوبي فدات بشم؟

 

شيطون بلاي مامان حسابي داري انرژي من و بابايي رو مي گيري به خصوص كه ساعت كارم زياد شده و پرستارت هم يكمي اذيت مي كنه.ديروز و امروز صبح نرفتم پياده روي از بس از دستش اعصابم خرده ولي مجبورم تحملش كنم.اي خدا من از همه بايد حرف بخوره آخه.ولش كن

هفته ي خوبي رو با هم پشت سر گذاشتيم گذشته از اينكه باباجوني(به قول خودت) همش خسته ست منم كم كم دارم عادت مي كنم به تنها بودن.شما هم حسابي شيرين زبوني مي كني مخصوصا باباييت رو خيلي دوست داري.جديدا عادت كردي ميري رو تخت ما دراز مي كشي كه بيام اونجا بهت شير يدم هرجه تلاش مي كنم كمتر شير بخوري تا الان كه موفق نشدم.دوستاي نيني سايتيت تقريبا همشون ديگه شير ماماناشون رو نمي خورن اما تو هنوز اصرار داري شير منو بخوري شيطونك.

جمعه صبح بابايي داشت ناخن هاش رو مي گرفت كه شما اومدي صدام كردي و گفتي :"ماماني بابايي تي تار مي تنه؟" (ماماني بابايي چي كار مي كنه) و من دهنم از تعجب باز مونده بود.

حسابي براي عروسكات حرف مي زني.جمعه شب باز رفتيم ياس و تو حسابي تو شهر بازيش بدو بدو كردي اما بازهم چيزي سوار نشدي!وقتي برگشتيم خونه جريان پارك رو براي عروسكات تعريف كردي.صبح جمعه هم رفتيم و كلي برات گل سراي خوشگل خريدم به اميد اينكه موهات بلند شن!!

جديدا دوست داري زياد با تلفن حرف بزني به خاله ها مي گي "هاره مامان جوني هست؟"

الهي فداي اون شيرين زبونيهات بشم ماماني من و ببخش كه تنهات ميذارم.كاش ميشد هميشه پيشت باشم.

دوست دارم يه دنيا.٧/٧/٩٢

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)