آخر هفته و ...
دختر خوشگلم الان که دارم برات می نویسم تو و بابایی لالا کردین.شما احتمالا بالاخره دندونت میخواد درآد چون یکمی بداخلاق شدی و غر میزنی.تازه امروز برای اولین بار تو فروشگاه شهروند برای خوردن شکلات گریه کردی و من کلی غصه خوردم و مجبور شدیم برات پاستیل بخریم!هر چند اصلا دوست ندارم از این چیزا بخوری اما چاره ای نبود.
مامانی خیلی نگران تربیتتم و اصلا دوست ندارم بعدا پشیمون شم که کوتاهی کردم (امروز از اون روزایی بود که یکمی ناامیدم کردی مامانی).
بگذریم .... امروز از ظهز تا شب زیاد غذا نخوردی و اعصابم از دستت خرد شد حتی دنتتم نخوردی.باران مامانی تو بابد خوب غذا بخوری تا زود بزرگ شی.
حالا از حرفای جدیدت بگم: تسیدم(ترسیدم در مواقعی که از چیزی می ترسی) -زیتون (عاشق زیتونی)-پشه-هیل(فیل)-بق بقو(کبوتر)-باش(بالش)-مز (مگس)-دوخ(دوغ).
(راستی مامانی ما اون هفته یه ماشین ثبت نام کردیم ۳-۴ ماه دیگه تحویل میگیریم و خیلی خوشحالیم یه چیز دیگه بابایی میخواد برای تولدم یه ماشین بگیره البته اگه تا اون موقع بتونه پیدا کنه.)
مامانی دوست داریم تو قشنگیه زندگی من و بابایی هستی.
امروز خیلی سعی کردم باهات مهربون باشم امیدوارم تا شنبه هم همینطوری باشم.راستی یه چیز دیگه هفته ی دیگه میخوام ببرمت کارگاه مادر و کودک.بوس برای چشمای خوشگلت.٣١/٥/٩٢