بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

دختر دوست داشتني ما

و روزي ديگر....

1392/11/1 10:11
نویسنده : مامانش
53 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگم سلام

امروز صبح من جلسه اول كلاس پيانوم بود و قرار بود ديرتر از خونه بيام بيرون شماهم يكمي بداخلاق از خواب بيدار شدي اما وقتي آجي زينبت اومد كلي با هم تاب بازي كرديم.

موقعي كه خواستم از خونه بيرون بيام باهام باي باي كردي.

كلمه هايي كه تا امروز بلدي بگي و من يادمه مي نويسم تا بعد ببينيشون قربونت برم.

ديك ديك(جوجه يا پرنده)-باي باي-آ(آجي)-دايي-بابا،مامان(بابايي ماماني)-ها(خاله)-حامه(خامه)-عمه-عمو-آبا(آوا دختر همسايه)-آيين،هادي-علي (پسرهمسايه)-هام(شام)-دوده(گوجه)-يك دو سه-ده تا - ميسي(مرسي)-ننت(دنت)-بيا بيا-بيو بيو-بيو تو-ادازه(اجازه)-همه ي اعضاي بدنت رو هم بلدي نشون بدي حتي نافت.

الهي من فداي اين زبون شيرينت بشم خيلي دوست دارم زودتر حرف بزني.صدات خيلي نازه ماماني.

راستي اون هفته بردمت پيش خانم دكترت بگذريم كه يكمي بداخلاقي كردي اولش.

قدت۸۴

وزنت ۱۰ (هوراااااااا بالاخره )

دور سر ۴۷

خداروشكر بعد چندماه ركود دوباره برگشتي رو نمودارت.دوست دارم ماماني بازم ميام و برات مي نويسم.

 يه كاري هم تازگي ياد گرفتي كه من و بابايي مونديم از كجا ؟! اگه يه چيزي بخواي و انجام نشه قهر مي كني و دستت رو ميذاري پشتتو ميري تو اتاق دور ميزني تا ما صدات كنيم.قيافه ت خيلي بامزه ميشه ماماني اما كارت درست نيست آخه از كي قهركردن و ياد گرفتي؟

بابايي ميگه خودش كوچولو بوده قهرقهرو بوده شايد به بابايي رفتي مگه نه؟٩/٤/٩٢

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)