بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

دختر دوست داشتني ما

.........

دختر نازنينم سلام   امروز صبح هم مطابق اين چندروز اخير بهم چسبيده بودي و نمي ذاشتي بيام.مجبور شدم ديرتر بيام سركار.همه ميگن اقتضاي سنته ولي برام سخته جدا شدن ازت .دوست دارم ماماني صبح برام بوس فرستادي و بالاخره راضي شدي بيام اداره. هر روز كه ميام خونه كلي كلمه هاي جديد ياد گرفتي روي تشكت عكس موش كارتوني داره و تو از ديروز هي بهم ميگي ماماني موش و اداشو در مياري قربونت برم كه داري زبون باز مي كني.خدا كنه زودتر حرف بزني هر كلمه اي كه ما بهت ميگيم رو تكرار مي كني.راستي باران جونم آخر هفته ميريم شمال اما همش دو روز ميمونيم خونه ي مادرجون بابايي جلسه داره مطابق معمول!!!! اما اشكالي نداره دايي و خاله ها خيلي دلشون برات تنگ شدن همينم غ...
1 بهمن 1392

و روزي ديگر....

دختر قشنگم سلام امروز صبح من جلسه اول كلاس پيانوم بود و قرار بود ديرتر از خونه بيام بيرون شماهم يكمي بداخلاق از خواب بيدار شدي اما وقتي آجي زينبت اومد كلي با هم تاب بازي كرديم. موقعي كه خواستم از خونه بيرون بيام باهام باي باي كردي. كلمه هايي كه تا امروز بلدي بگي و من يادمه مي نويسم تا بعد ببينيشون قربونت برم. ديك ديك(جوجه يا پرنده)-باي باي-آ(آجي)-دايي-بابا،مامان(بابايي ماماني)-ها(خاله)-حامه(خامه)-عمه-عمو-آبا(آوا دختر همسايه)-آيين،هادي-علي (پسرهمسايه)-هام(شام)-دوده(گوجه)-يك دو سه-ده تا - ميسي(مرسي)-ننت(دنت)-بيا بيا-بيو بيو-بيو تو-ادازه(اجازه)-همه ي اعضاي بدنت رو هم بلدي نشون بدي حتي نافت. الهي من فداي اين زبون شيرينت بشم خيلي دوست د...
1 بهمن 1392